بمعنی دویدن بپای خود و دوانیدن اسب چه تک بمعنی دویدن بپای خودو تا مخفف تاز است بمعنی دوانیدن اسب. (غیاث اللغات). رجوع به تک و تاز و تک و دیگر ترکیبهای آن شود. - خود را از تک و تا نینداختن، اقرار نکردن به ضعف و ناتوانی. و خود را تواناتر از آنچه هست نشان دادن. (از فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
بمعنی دویدن بپای خود و دوانیدن اسب چه تک بمعنی دویدن بپای خودو تا مخفف تاز است بمعنی دوانیدن اسب. (غیاث اللغات). رجوع به تک و تاز و تک و دیگر ترکیبهای آن شود. - خود را از تک و تا نینداختن، اقرار نکردن به ضعف و ناتوانی. و خود را تواناتر از آنچه هست نشان دادن. (از فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
این لغت از توابع است بمعنی زن و فرزند و اهل و عیال و نسل. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خویش و فرزند. (فرهنگ رشیدی). بچه و فرزند و مراد از این اهل و عیال... (غیاث). زاد و ولد. زاد و رود. نسل. تناسل و توالد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خاصه بخراسان که مر شما را آنجازه و زاد و خانمانست. ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
این لغت از توابع است بمعنی زن و فرزند و اهل و عیال و نسل. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خویش و فرزند. (فرهنگ رشیدی). بچه و فرزند و مراد از این اهل و عیال... (غیاث). زاد و ولد. زاد و رود. نسل. تناسل و توالد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خاصه بخراسان که مر شما را آنجازه و زاد و خانمانست. ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی)