جدول جو
جدول جو

معنی زک و زا - جستجوی لغت در جدول جو

زک و زا
توالد و تناسل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زه و زاد
تصویر زه و زاد
زن و فرزند، عیال، اولاد، نسل
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کُ)
بمعنی دویدن بپای خود و دوانیدن اسب چه تک بمعنی دویدن بپای خودو تا مخفف تاز است بمعنی دوانیدن اسب. (غیاث اللغات). رجوع به تک و تاز و تک و دیگر ترکیبهای آن شود.
- خود را از تک و تا نینداختن، اقرار نکردن به ضعف و ناتوانی. و خود را تواناتر از آنچه هست نشان دادن. (از فرهنگ عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(زِ دُ)
در تداول زه و زا کردن. زائیدن. و با کردن صرف شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زند و زا کردن، توالد و تناسل کردن. (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(زِ هَُ)
این لغت از توابع است بمعنی زن و فرزند و اهل و عیال و نسل. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). خویش و فرزند. (فرهنگ رشیدی). بچه و فرزند و مراد از این اهل و عیال... (غیاث). زاد و ولد. زاد و رود. نسل. تناسل و توالد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خاصه بخراسان که مر شما را
آنجازه و زاد و خانمانست.
ناصرخسرو (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(چُ بَ خوَرْ / خُرْ دَ)
شکایت و ناله کردن. ژکیدن. شکایت کردن از فقر و جز آن. (ازیادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زکیدن شود
لغت نامه دهخدا
اهمیت، میان داری، پر
فرهنگ گویش مازندرانی
توالد و تناسل
فرهنگ گویش مازندرانی